نقد فیلم لوک خوش شانس lucky luke 2009
داستان فیلم
زندگی لوک خوش شانس است ، از کودکی تا موقعی که شهر پدری خود را از شر اشرار پاک
کرده و ...
داستان فیلم زندگی لوک خوش شانس است ، از کودکی تا موقعی که شهر پدری خود را از شر اشرار پاک کرده و وارد مرحله ی جدیدی از زندگی می شود .
اصولا انیمیشن ها و فیلم هایی که برای کودکان ساخته می شود بسیار مفهومی و خوش ساخت می باشد ،برخلاف بعضی دیگر از فیلم های کلیشه ای که یک مفهوم تکراری را نمایش می دهند برای مثال فیلم هایی که در مورد حمله ی زامبی ها به یک شهر است .
همان طور که در احادیث و روایات داریم آموزش و یادگیری در کودکان بسیار ماندگارتر است و درنتیجه دشمن در این حوزه همت و تلاش مضاعفی را سرمایه گذاری کرده در میان کارتون ها و انیمیشن هایی که شخصیت های اسطوره ای و الگویی دارند از اهمیت ویژه ای برخوردارند مانند امثال لوک خوش شانس مرد عنکبوتی بت من و ...
لوک خوش شانس را می توان دقیقا از این دست آثار برشمرد و انصافا کار زیبا و به یاد ماندنی نیز از آب در آمده .
لوک را می تواند نماد کشور آمریکا باشد و حتی قاره ی آمریکا چرا که لوک یک دورگه است مادرش سرخ پوست و پدرش یک مهاجر آمریکایی . خوش شانسی لوک هم که دست مایه ی تمام فیلم های هالیوودی است ،اصولا هر جایی که یک جوان از میان انبوهی از مشکلات صحیح و سالم بیرون می آید و دشمنان را نابود می کند ،نماد تمدن غرب است ،تمدنی که سعی بسیار دارد خود را جوان نشان دهد و قدرت و شانس خود را به رخ سایرین بکشد. لوک هم از این قضیه مستثنی نیست و به گونه ی کودک پسندی این خوش شانسی را از هالیوود به ارث برده . آشنا کردن کودکان بیننده با خشونت یکی از اهداف فیلم است ،همان طور که در نسل جدید کودکان می بینیم اسلحه و به خصوص لباس های این گونه اسطوره ها به شدت در میان کودکان رواج پیدا کرده و این یکی از مشکلات نسل کودک می تواند باشد . مفاهیمی که در این فیلم و کارتون نشان داده می شود رقیق شده ی همان مفاهیمی است که در یک سریال چندین فصله به خورد بزرگسالان داده می شود . مفاهیم فمنیستی،سیرورت ،شر مدرن و شر کلاسیک، اصالت هدف و صد ها مورد دیگر به راحتی از دل این گونه کارتون ها بیرون می آید .
یکی از علل جذابیت لوک شاید این باشد که او هیچ کسی را نمی کشد و تنها با اسلحه آن ها را خلع سلاح می کند و این مسئله با روحیه ی لطیف کودکان کاملا همسانی دارد .کارتون جای تیر زدن به وسط دو چشم حریف و پاشیدن مغز دشمن روی دیوار نیست . اما کم کم باید همین لطافت هم از بین برود و خشونت آرام آرام در کودکان نهادینه شود .
علت اینکه لوک هیچ کس را نمی کشد ،کشته شدن پدر و مادرش توسط یک گروه جنایتکار است در نتیجه لوک تصمیم می گیرد هیچ کسی را نکشد ، اما دشمنان او از این مسئله سواستفاده می کند . و یک دوئل ساختگی به راه انداخته و این گونه جلوه می دهند که لوک کسی را می کشد ، این مسئله برای لوک بسیار گران تمام میشود و تصمیم می گیرد اسلحه ی خود را کنار بگذارد .اما روند فیلم به گونه ای است که این مسئله را حل کند و به کودک القا کندکه اجرای عدالت بدون جاری شدن خون از دماغ افراد امکان پذیر نیست و این مورد در دیالوگ های بین لوک و فرماندار کاملا واضح است . جایی که لوک می گوید من جان یک نفر را گرفتم اما فرماندار می گوید تو دنیا را از شر یک آشغال نجات دادی. و کم کم این مسئله در کودک نهادینه سازی می شود و این همان مسئله ی سیرورت در کودک است .
یکی دیگر از مسائل فیلم ،القا تفکر فمنیستی است ،در یک سکانس فیلم لوک را به دار می آویزند و یک زن اسلحه به دست او را نجات می دهد در حقیقت مسئله ی عشق مثلثی نیز در فیلم مطرح می شود ،لوک دو معشوقه دارد یکی چهره ی کاملا فمنیستی و مرد صفت ،اسلحه به دست و ... و دیگری یک چهره ی لطیف و باربی صفت و دراین میان و جدال این دو بر سر تصاحب لوک بالاخره لوک به خاطر خیانت مورد دوم به شخصیت فمنیستی فیلم رو می آورد . همچنین مکالماتی بین این دو در مورد اخلاقیات مردانه داشتن زن صحبت به میان می آید و مرد بودن را فمنیست ها را رد می کند .
مسئله ی دیگر همکاری لوک با اشرار شهر مانند بیلی و جسی برای مبارزه با شر کلاسیک ماجراست ،مسئله ای که در سریال ها به وضوح دیده می شود ولی این بار با زبانی لطیف تر در کارتون ها می آید . توجیه وسیله با هدف می تواند از القائات این مسئله باشد.
در آخر لوک متوجه می شود که کسی که پشت تمام این ماجرا هاست همان فرماندار و پدر خوانده ی اوست ،کسی که حتی پدر او نیز با او دوست بوده و... سلب اعتماد از خانواده و از صمیمی ترین دوستان خود در این فیلم چندین بار مورد تاکید قرار گرفته که تاثیر نا مطلوبی بر شخصیت کودک می گذارد .