چگونه اجتماعی منتظر داشته باشیم
سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۲ ب.ظ
چگونه اجتماعی منتظر داشته باشیم
انتظار
با دگرگون شدن بینش انسان از خود و ارتباطش با جهان و جامعه به آنچه دارد، دلخوش نخواهد بود ....
انسانی که شرایط خود را دانست و ارتباط گسترده و پیچیدة خود را با هستی نظاممند و جامعة مرتبط فهمید به آگاهی نیاز دارد. از طرفی، این نوع آگاهی از عهدة دانش، عقل، غریزه و وجدانش خارج است از اینرو به آفریدگار هستی رو میآورد و از او میخواهد که نیازهای نخستین انسان را برآورده کند و از نیازهای بزرگتر او فروگذاری نمیکند.
بدینسان، ضرورت «وحی» مطرح میشود و اینگونه «توحید» و «رسالت» به هم میپیوندند. باید خداوند را شناخت و از او اطاعت کرد از اینرو، وحی راهگشا است و پیامبران الهی نقش میآفرینند؛ پیامبران، بر دو پایة آزادی و آگاهی میایستند؛ آزادی از کششها و جاذبهها و آگاهی از راهها که نتیجة این دو، همان عصمت است. در پی «رسالت» نیز «امامت» است، اینگونه، پس از درک شرایط و شناخت حاکم خود به توحید، رسالت و امامت دست مییابیم.
هدفی متناسب با تقدیر، ترکیب و شرایط انسان و بر پایة بینش اوست. رفاه، عدالت، آزادی و تکامل او را دلخوش نمیکند؛ چون اندازة وجودی خود را فراتر مییابد و قرب او را آرزو میکند؛ چون این توان در انسان وجود دارد و نیازش متناسب با این توان خواهد بود؛ پس ضرورت هم مییابد، همچنان که انسان، استعداد عطش و نیاز به آب دارد، وجود آب هم برای او ضرورت مییابد.
بر این اساس، انسان در انتظار چیزی است که دو شاخص داشته باشد: 1. از دسترس انسان بیرون نباشد 2. ضروری باشد.
از اینرو، ما همراه ادلّه، به انتظار میرسیم و پس از شناخت تقدیر، ترکیب و شرایط خود، فاصلة بودن و شدن خویش را مییابیم با وجود این ادلّه و روشنگری دیگر به آنچه داریم، دلخوش نیستیم و در آن اندازه نمیمانیم.
جامعة منتظر با شناخت و درک بیواسطه و ادله، فاصله و تفاوت بودن و شدن خود را مییابد و با آگاهی، افق شدن خویش و چشمانداز مطلوب و آرمانی متناسبِ اندازة وجودیاش را انتظار میکشد.
این انتظار، نه دوری کردن و پرهیز است و نه اعتراض و فریادگری، بلکه آماده باش، آمادگی و آمادهسازی است. جامعة در حال انتظار، خفته، بیخبر و بیچشمانداز نیست؛ هم چشمانداز دارد و هم آماده به سر میبرد؛ با نگاه به این آمادگی بر توانمندیهای خود میافزاید و ضعفهای فکری، روحی و عملی خود را برطرف میکند، بدینسان به زمینهسازی و آمادهسازی رو میآورد؛ پس جامعة منتظر این سه ویژگی را دارد:
الف. آماده باش
ب. آمادگی و توانمندی
ج. آمادهسازی و زمینهسازی.
از اینرو «انتظار فرج، برترین اعمال امت است». جامعهای که آرمانهای به بنبست رسیدة بشری را بر نمیتابد در انتظار گشایش و برونرفت خواهد بود و برای رسیدن به آرمان مطلوب و متناسب با قدر و اندازة استعدادهای انسان، آماده میشود: «من انتظر امراً تهیّا له.» آنکه منتظر امری است، خود را برای آن آماده میسازد.
انتظار که جامعه را به چشماندازنگری، برنامهمحوری و تلاشگری سوق میدهد و اینگونه کمبودها را شناخته، برای تأمینش بکوشد، جامعه را از خستگیها، کسالتها و سستیها میرهاند و به پویایی وا میدارد: «و اعذنا من السامة و الکسل و الفترة»؛1خدایا ما را از تنبلی، کسالت و سستی پناه باش.
اگر انتظار نباشد، جامعه از نظر فکری، روحی و عملی آماده وتوانمند نخواهد شد و زمینههای پذیرش و تحمل حق را نخواهد داشت.
ادلّه، بنیادها را محکم میکند و جامعه را از موقعیتِ بودن به افقِ شدن رهنمون میسازد و به انتظار آنجا که «میتواند باشد» و «باید باشد» میکشاند با انتظار به «آماده باش بودن»، «آمادگی و توانمندی» و «آمادهسازی و زمینهسازی» میرسد و جامعه را در زمینههای چهارگانة زیر آماده میکند:
الف. فکر و ذهن
ب. ظرفیت و گسترة روحی
ج. طرح و برنامهریزی
د. تحمل (از تامین و بودجه گرفته تا برآوردن نیازهای تخصصی و علمی، آمادگیها، ورزیدگیهای عملیاتی تا اطلاعاتی و آگاهی از اوضاع و اسرار دشمن.)
از اینرو، باید در این زمینهها به خوبی تربیت شود تا به مقام جامعة در حال انتظار برسد.
زمینة فکری
آنچه افراد جامعة منتظر باید در زمینة فکری به آن دست یابند، درک از خویش و شناخت قدر خویش است، همین معیار اصیل برای گزینش مکتبها و انتخاب، بهترین است؛ چون بهترین، وقتی شناخته میشود که قدر و اندازة وجودی انسان و شعارهای مطرح شده از مکتبهای مختلف مقایسه شود تا مشخص گردد، کدامین شعار و آرمانها با بزرگی وجودی و استعدادهای انسان، تناسب لازم را دارا هستند.
قرآن میفرماید: (الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون).2 آنان که به مقامات بلند ایمان نمیرسند و خودباور نمیگردند، هرگز خداباور نمیشوند؛ اینگونه از انسان شروع میشود و به خدا، رسالت و معاد میانجامد، همچنان که در سخن پاکانِ هستی، چنین آمده است: «من عرف نفسه، فقد عرف ربه؛ آنکه خود را بشناسد، خدای خود را میشناسد»3
این مسیر فکری در برابر مکتبهای گوناگون پایدار است؛ چون هر فکر و مکتبی با همة داشتههای خود، اگر از شناخت قدر و اندازههای انسان، بیگانه و خالی باشد به آستانة نادانی روان میشود، همچنان که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است: «کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره؛ برای نادانی انسانی همین کافی است که قدر و منزلت خود را نداند».4
آنچه داری، ملاک و معیار نیست، معیار، تنها شناخت قدر و اندازة آدمی است، آنچه انسان را از نادانی میرهاند درک قدر و اندازه اوست، همان قدری که فراتر از همة شعارهای موجود در مکتبهای بشری است مانند: رفاه، آزادی، عدالت، تکامل. جهتی لازم است تا این استعدادها بدان سو جذب شود. این جهت او را از همه برتر میکند و آرمان و هدفی بالاتر از رفاه و... برایش ترسیم میکند که در قرآن «هدی» و «رشد» نام گرفته است، همین زبان با اندازه وجودی انسان و قدر او هماهنگی دارد و معیار شناخت بهترین است.
ظرفیت روحی
انسان با شناخت قدر و اندازة خود به گستردگی و ظرفیتی میرسد که چیزهای کمتر از خودش او را نمیشکند، حال باید دید با چه شاخصی میتوانیم، ظرفیت روحی انسانها را شناسایی کنیم.
آنچه برای آدمی اهمیت دارد و بر او اثر میگذارد، اندازه و ظرفیت وی را نشان میدهد.
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «قدر الرجل علی قدر همته؛ ارزش انسان به قدر و اندازه همت اوست».5
انسان با شناخت قدر خویش از نادانی میرهد و به معیار و ملاک درستی برای انتخاب خود دست مییابد، این انتخاب هم براساس آزادی برخاسته از ترکیب استعدادهایش خواهد بود از اینرو یا با شکر به رستگاری میرسد و یا با کفر به بدبختی.
انسان، همان قدر به گزینشهایش ارزش میدهد که به خود و ترکیب استعدادهایش. وقتی قدر خویش را در اوج میبیند گزینشها را در همان سطح از قدر برمیگزیند به اندازة خود مینگرد و به همان میزان، انتخاب میکند، اگر کمتر از خود را برگزیند، نشان میدهد. نادانی کرده و برای خود ارزشی قائل نشده است.
پس، همت آدمی، شاخص قدر او خواهد بود هرچه افق همت بالاتر، افق قدر انسان نیز بالاتر و هرچه فروتر باشد به همان میزان، پستتر خواهد بود. درک قدر و اینکه من چه هستم و چه اندازهای دارم، پایة اول است.
حد ظرفیت روحی
نهجالبلاغه دربارة اندازة ظرفیت روحی به این آیه اشاره میفرماید: (لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ)6 دیگر با دگرگونیهای دنیوی شاد و غمگین نمیشویم، تنها عمل به وظیفههاست که برای ما اهمیت مییابد، این گونه ما از تحمل و قدرت روحی سرشار برخوردار میشویم و با همین طرز فکر در حوادث و مصیبتها، خود را بزرگتر از آنها مییابیم و مانند کوه استوار خواهیم بود و از پای در نمیآییم.
گذشته از درک قدر و اندازة وجودی، رفعت ذکر هم، سبب ظرفیت روحی و گستردگی سینه میشود که سورة انشراح بدان میپردازد؛ گذشته از درک قدر و رفعت ذکر، آگاهی و دیدن همة راه، آمادگی به وجود میآورد و اطاعت، تقوا و پیوند و ارتباط با خدا در دل شب، بر گستردگی سینه و ظرفیت روحی انسان میافزاید.
مجله امان
دکتر فرامرز سهرابی
عضو هیئت علمی پژوهشکده مهدویت
۹۱/۰۹/۲۱