چشمان خودت کو!

همه شاگردان هم او را دوست داشتند و با او بیشتر از بقیه صمیمی بودند. روزی شیوانا دید که این شاگرد جوان و ساده با پسر کدخدا و چند نفر دیگر از جوانهای شرور دهکده در بازار دهکده هم صحبت است. شیوانا او را صدا زد و گفت: "وقتی با این افراد صحبت می کنی مواظب چشم هایت باش!"
شاگرد ساده دل مات و مبهوت به چهره شیوانا خیره شد و باحیرت گفت: "من چشم هایم سر جایش هستند و اصلا به کسی اجازه نمی دهم به آنها آسیب برساند. شما خاطرتان جمع باشد."
سپس دوباره به جمع دوستان جدید اما شرور خود پیوست.
یک هفته بعد شیوانا در حیاط مدرسه نشسته بود که ناگهان متوجه شد از داخل سالن کلاس سر و صدای بلندی برخاسته است. به آنجا رفت و با تعجب دید که شاگردان مدرسه گرد دوست ساده و قدیمی خود را گرفته و به او اعتراض می کنند چرا در مورد آنها نزد بقیه بدگویی و غیبت می کند و صفات دروغ و ناشایست را به دوستان خود نسبت می دهد.
شیوانا شاگردان را به سکوت دعوت کرد و مقابل شاگرد ساده دل ایستاد و با انگشت به چشمان او اشاره کرد و گفت: "قبل از اینکه با پسر کدخدا و دوستان شرورش نشست و برخاست کنی با چشمان خودت تمام بچه های مدرسه را پاک و درستکار می دیدی. اما اکنون بعد از چند هفته همنشینی با دوستان شرورت چشمان خود را از دست داده ای و چشمان آنها را به عاریت گرفته ای. به همین خاطر در چهره دوستان مدرسه ات نیرنگ و فریب و چیزهایی می بینی که چشمان جدیدت به تو دیکته می کنند.
وقتی آن روز به تو گفتم مواظب چشم هایت باش منظورم این بود که مواظب باش آنها پنجره پاک و سالم نگاه تو را با پنجره کدر و ناسالم خود عوض نکنند. سعی کن دیده خود را بشویی و کمی در مورد تغییر نگاهت و نادرستی برداشتها و قضاوتهای جدیدت نسبت به دوستان قدیمی فکر کنی. مطمئناً آنقدر ناراحت خواهی شد که برای همیشه چشمانت را از دوستان شرورت پس خواهی گرفت و ارتباطت را با آنها برای همیشه قطع خواهی کرد."